زيارت و کرامات امام رضا(ع) از ديدگاه آيت الله بهجت
.
اطلاعات کاربری
درباره ما
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت
  به گزارش هم انديشي ،به نقل از تسنيم، حضرت امام رضا(ع) يکي از دوازده فروغ امامت است که صبر، شجاعت، عبادت و تقواي ايشان ميان ائمه زبانزد بوده است و در يک کلام شخصيت ملکوتي آن حضرت در حدّي بود که در زمان خود کسي در برتري مقام ورع و معنويت آن وجود بابرکت هيچ‌گونه ترديدي نداشت. مرجع فقيد شيعه و عالم رباني آيت‌الله بهجت، شخصيت امام رضا(ع) را در سخنان متعددي مورد بررسي قرار داده‌ و از ايشان کرامات و روايات بسياري نقل کرده‌اند. بخشي از سخنان آيت‌الله بهجت در مورد حضرت ثامن‌الائمه(ع) به‌شرح ذيل است:

حرم امام رضا(ع) نعمت گران‌قدر ايران

حرم مطهر حضرت امام رضا(ع) نعمت بزرگ و گران‌قدرى است که در اختيار ايرانى‌ها است، عظمتش را خدا مى‌داند، به‌حدى که امام جواد(ع) مى‌فرمايد: زيارت پدرم امام رضا(ع) از زيارت امام حسين(ع) افضل است، زيرا امام حسين(ع) را عامه و خاصه زيارت مى‌کنند، ولى پدرم را جز خاصه (شيعيان دوازده امامى) زيارت نمى‌کنند، لذا کرامات از ضريح آن حضرت بيشتر از ضريح امام حسين(ع) ظاهر مى‌شود. بنابراين، ايرانى‌ها بايد نعمت حرم حضرت امام رضا(ع) که زيارت آن برايشان فراهم است، مغتنم بشمارند.

تحول قلب؛ اذن دخول حرم ثامن‌الحجج(ع)

زيارت‌تان قلبي باشد. در موقع ورود اذن دخول بخواهيد، اگر حال داشتيد به حرم برويد. هنگامي که از حضرت رضا اذن دخول مي‌طلبيد و مي‌گوييد: «أأدخل يا حجة الله: اي حجت خدا، آيا وارد شوم؟» به قلبتان مراجعه کنيد و ببينيد آيا تحولي در آن به وجود آمده و تغيير يافته است يا نه؟ اگر تغيير حال در شما بود، حضرت(ع) به شما اجازه داده است. اذن دخول حضرت سيدالشهداء(ع) گريه است، اگر اشک آمد امام حسين(ع) اذن دخول داده‌اند و وارد شويد. اگر حال داشتيد، به حرم وارد شويد. اگر هيچ تغييري در دل شما به‌وجود نيامد و ديديد حالتان مساعد نيست، بهتر است به کار مستحبي ديگري بپردازيد. سه روز، روزه بگيريد و غسل کنيد و بعد به حرم برويد و دوباره از حضرت اجازه ورود بخواهيد.

مبالغه در دعاها نکنيد/ به شفاي امام معتقد باشيد

زيارت امام رضا(ع) از زيارت امام حسين بالاتر است، چرا که بسياري از مسلمانان به زيارت امام حسين مي‌روند. بسياري از حضرت رضا(ع) سؤال کردند و خواستند و جواب شنيدند، در نجف، در کربلا، در مشهد مقدس، کسي مادرش را به کول مي‌گرفت و به حرم مي‎برد. چيزهاي عجيبي را مي‌ديد. ملتفت باشيد! معتقد باشيد! شفادادن الي ماشاءالله! به تحقق پيوسته است. يکي از معاودين عراقي غده‌اي داشت و مي‌بايستي مورد عمل جراحي قرار مي‌گرفت. خطرناک بود، از آقا امام رضا خواست او را شفا بدهد، شب حضرت معصومه(س) را در خواب ديد که به وي فرمود: «غده خوب مي‌شود. احتياج به عمل ندارد»! ارتباط خواهر و برادر را ببينيد که از برادر خواسته، خواهر جوابش را داده است.

همه زيارتنامه‌ها مورد تأييد هستند. زيارت جامعه کبيره را بخوانيد. زيارت امين الله مهم است. قلب شما بخواند. با زبان قلب خود بخوانيد. لازم نيست حوائج خود را در محضر امام عليه السلام بشمريد. حضرت عليه السلام مي‌دانند! مبالغه در دعاها نکنيد! زيارت قلبي باشد. امام رضا عليه السلام به کسي فرمودند: «از بعضي گريه‌ها ناراحت هستم»!

پس از حادثه بمب‌گذاري در حرم مطهر حضرت رضا(ع) حضرت به خواب کسي آمدند، سؤال شد. «در آن زمان شما کجا بوديد؟ فرمودند: «کربلا بودم» اين جمله دو معني دارد: معني اول اينکه حضرت رضا(ع) آن روز به کربلا رفته بودند. معني دوم يعني اين حادثه در کربلا هم تکرار شده است. دشمنان به صحن امام حسين(ع) ريختند و ضريح را خراب کردند و در آنجا آتش روشن کردند!

کسي وارد حرم حضرت رضا(ع) شد، متوجه شد سيدي نوراني جلوي او مشغول خواندن زيارتنامه است، نزديک او شد و متوجه شد که ايشان اسامي معصومين را يک‌يک با سلام ذکر مي‌فرمايند. هنگامي که به نام مبارک امام زمان رسيدند سکوت کردند! آن‌کس متوجه شد که آن سيد بزرگوار خود مولاي‌مان امام زمان است.

زيارت حضرت مريم و حضرت عيسي از حرم امام رضا(ع)

در همين حرم حضرت رضا(ع) چه کراماتي مشاهده شده است. کسي در رؤيا ديد که به حرم حضرت رضا(ع) مشرف شده و متوجه شد که گنبد حرم شکافته شد و حضرت عيسي و حضرت مريم(س) از آنجا وارد حرم شدند. تختي گذاشتند و آن دو بر آن نشستند و حضرت رضا را زيارت کردند. روز بعد آن‌کس در بيداري به حرم مشرف شد، ناگهان متوجه شد حرم کاملاً خلوت است! حضرت عيسي و حضرت مريم از گنبد وارد حرم شدند و بر تختي نشستند و حضرت رضا را زيارت کردند. زيارت‌نامه مي‌خواندند. همين زيارت‌نامه معمولي را مي‌خواندند! پس از خواندن زيارت‌نامه از همان بالاي گنبد برگشتند. دوباره وضع عادي و قيل و قال شروع شد، حال آيا حضرت رضا عليه السلام وفات کرده است؟ حرف آخر اينکه عمل کنيم به هرچه مي‌دانيم. احتياط کنيم در آنچه خوب نمي‌دانيم. با عصاي احتياط حرکت کنيم». (کتاب «به‌سوي محبوب»، و کتاب «برگي از دفتر آفتاب»)

کار به جايى رسيده که در ابتلائات هم حال دعاکردن نداريم. در حدود سى چهل سال پيش جوان شکسته‌بندى در قم نقل کرد: روزى زن محجّبه‌اى به درِ مغازه من آمد و اظهار داشت: استخوان پايم از جا در رفته و مى‌خواهم آن را جا بيندازى، ولى در بازار نمى‌شود. چون مى‌ترسم صدايم را افراد نامحرم بشنوند، اگر اجازه مى‌دهى به منزل برويم. قبول کردم و حدود سيصد تومانى را که در دخل داشتم با خود برداشتم و درِ مغازه را بستم و به‌دنبال آن زن روانه شدم، تا اين که به منزل ايشان وارد شديم. آن زن درِ خانه را از داخل بست، متوجه شدم که قصد ديگرى دارد، درِ خانه را هم از داخل بسته بود، و مرا نيز تهديد مى‌کرد که در صورت مخالفت، به جوان‌هاى بيرون منزل خبر مى‌دهم تا به خدمتت برسند. به او گفتم: سيصد تومان همراه دارم، بيست تومان هم در مغازه دارم، همه را به تو مى‌دهم، دست بردار. فايده نداشت، پيوسته اصرار و تهديد مى‌کرد. از سوى ديگر، آن‌زن آن‌قدر به من نزديک بود که حال دعا و توسّل هم نداشتم، به‌گونه‌اى که گويا بين من و دعا حايل و مانعى ايجاد شده بود.

سرانجام، به‌حسب ظاهر به خواسته او تن در دادم و حاضر شدم و اظهار رضايت کردم و او را به‌گونه‌اى از خود دور کردم و براى تهيّه چيزى فرستادم. در اين هنگام ديدم حال دعا پيدا کرده‌ام. فوراً به امام رضا ـ عليه السّلام ـ متوسّل شدم که اگر عنايتى نفرمايى و مرا نجات ندهى و اين بلا را رفع نکنى، دست از شغلم برمى‌دارم. گويا آن جوان به‌قصد تقرّب و قضاى حوايج مؤمنين اين را از آن حضرت تقاضا کرده بوده و آن شغل هم به نظر و توجه آن حضرت بوده است. مى‌گويد: در همين اثنا ديدم سقف دالان شکافته شد و پيرزنى از سقف به زير آمد! فهميدم توسّلم مستجاب شد. در اين حين زن صاحب‌خانه هم آمد، به پيرزن گفت: چه مى‌خواهى و براى چه آمده‌اى؟ گفت: در اين همسايگى نزديک شما وضع حمل نموده‌اند، آمده‌ام مقدارى پارچه ببرم، گفت: از کجا آمده‌اى؟ گفت: از درِ خانه، با اين که من ديدم از سقف خانه وارد شد!

درهرحال، آن دو با هم به گفت‌و‌گو پرداختند و من هم فرصت را غنيمت شمرده به‌سمت درِ منزل پا به فرار گذاشتم. زن به دنبالم آمد و گفت: کجا مى‌روى؟! گفتم: مى‌روم درِ خانه را ببندم. گفت: من در را بسته‌ام. گفتم: آرى! به همين دليل که پيرزن از آن وارد خانه شد! به‌سرعت به‌سوى در رفتم و از خانه و از دست او نجات يافتم. وقتى مطلّع شد که فرار مى‌کنم، از پشت سر يک فحش به من داد و آب دهان به رويم انداخت، که در آن حال براى من از حلوا شيرين‌تر بود.

بعد به خدمت مرحوم آقا سيّد محمّدتقى خوانسارى ــ رحمة اللّه عليه ــ جريان فحش و ناسزا و آب دهان انداختن به رويم را براى ايشان نقل کردم، ايشان فرمودند: اى‌کاش آن فحش‌ها و اذيت‌ها را به من مى‌کردند، اى‌کاش آن آب دهان را به صورت من مى‌انداختند. وقتى که آقا چنين فرمودند: حالت آرامش در من پيدا شد، ولى بعد از آن ديگر آن اذيت‌ها و وقايع تکرار نشد.

آقايى که اين جريان را نقل کرد اهل‌علم نبود، به‌حسب ظاهر جوانى از عوام و با ظاهري موجه بود. درهرحال اين‌گونه از حرام فرار کرده بود، در آن زمان که بى‌دينى رواج داشت و ميان جوان‌ها افراد متديّن کم پيدا مى‌شدند! بعد از اين قضيّه، از کرامت و عنايت خداوند متعال به او اين بود که آتش دنيايى به آن دستش که آن را به پاى آن زن گذاشته بود، اثر نمى‌کرد به‌گونه‌اى که حتّى مى‌توانست ذغال گداخته را با آن دست مانند انبر بگيرد و بردارد! چه مقامات، چه کرامات، با چه رياضات و گرفتارى‌ها!

شفاي يکي از علماي نجف در مشهد

يکي از علماي نجف اشرف به‌جهت بيماري به تهران مي‌آيد و بعد از مراجعه به پزشک و تشکيل کميسيون پزشکي بنا بر آن مي‌شود که آقا از ناحيه مغز عمل جراحي شود، آقا خيلي وحشت‌زده شده و سخت ناراحت مي‌شود و اجازه مي‌گيرد به مشهد مقدس مسافرت نمايد. پس از تشرف و توسل شبي در خواب مي‌بيند آقاي بزرگواري نزد ايشان مي‌آيد و مي‌فرمايد: چرا اين‌قدر ناراحت هستيد، صلاح ديده شد که عمل نشويد و با دارو معالجه شويد. از خواب بيدار مي‌شود و مي‌گويد: نتيجه گرفتم، به تهران برويم. به تهران مي‌آيند، پس از مراجعه مجدد به پزشک، رئيس کميسيون طبي آقا به او مي‌گويد: ناراحت نباشيد، صلاح ديده شد که عمل جراحي انجام نشود، با دارو معالجه مي‌کنيم. با تطبيق اين گفتار در خواب و بيداري بر يقين او مي‌افزايد و با توسل به ثامن الحجج عليهم السلام معالجه نموده و شفا مي‌يابد.

سلامي که توسط امام رضا(ع) پاسخ داده شد

«روزي آقا فرمودند: در منطقه جاسب قم گروهي از کشاورزان در زمان گذشته با شتر و قاطر به زيارت حضرت ثامن الحجج عليهم السلام مشرف مي‌شوند و هنگام مراجعت و وارد شدن در محدوده جاسب پيرمردي از اهل محل را مي‌بينند که در گرماي روز کوله‌باري از علف به دوش کشيده و با مشقت بسيار به خانه مي‌رود، مسافرين مشهد مقدس که او را مي‌بينند زبان به شماتت و سرزنش مي‌گشايند: «پيرمرد، زحمت دنيا را ول‌کن نيستي، آخر بيا تو هم لااقل يک بار به مشهد مقدس سفر کن». و اين سخن را تکرار و او را بسيار توبيخ مي‌کنند.

پيرمرد خسته و پاک‌دل زبان مي‌گشايد و مي‌گويد: شما که به زيارت آقا رفتيد و به آقا سلام داديد، جواب گرفتيد يا نه؟ مي‌گويند: پيرمرد، اين چه حرفي است که مي‌زني؟ مگر آقا زنده است سلام ما را جواب بدهد؟! پيرمرد مي‌گويد: عزيزان، امام که زنده و مرده ندارد، ما را مي‌بيند و سخنان ما را مي‌شنود، زيارت که يک‌طرفه نمي‌شود. آنان مي‌گويند: آيا تو اين عُرضه را داري؟ وي مي‌گويد: آري، و از همان جا رو به‌سمت مشهد مقدس مي‌کند و مي‌گويد: «السلام عليک يا امام هشتم» و همه با کمال صراحت مي‌شنوند که به آن پيرمرد به نام خطاب مي‌شود: «عليکم السلام آقاي فلاني» و بدين ترتيب زائران همگي خجالت کشيده پشيمان مي‌شوند که چرا سبب دل‌شکستگي اين مرد نوراني شدند».
 
منبع:سايت هم انديشي 

 




:: بازدید از این مطلب : 1747
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : عارف مالکی نژاد
ت : سه شنبه 26 شهريور 1392
.
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








موضوعات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
چت باکس
تبادل لینک هوشمند
پشتیبانی